یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ |۱ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 3, 2024
قرآن

حوزه/ در قرآن مجید آیات متعدّدی درباره تقلید آمده است. بعضی از آنها تقلید را مذمّت نموده، آن را یک ضدّ ارزش می داند که نمونه آن آیه ۱۷۰ سوره بقره است و بعضی دیگر از آیات قرآن نه تنها تقلید را مذمّت نکرده، بلکه مردم را بدان تشویق کرده است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، «مثال های زیبای قرآن»، کتابی است از آیت الله العظمی مکارم شیرازی که به مثال های مختلف قرآن در موضوعات گوناگون پرداخته و حوزه نیوز مطالب کاربردی این کتاب را در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن دوستان خواهد کرد.

  

- فصل پنجم

  

چهارمین مثال: مثال کفّار

خداوند در آیه ۱۷۱ سوره بقره می فرماید: «وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمالا یَسْمَعُ اِلاَّ دُعَاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لایَعْقِلُونَ» مَثَل کافران [در شنیدن سخن پیامبران و عدم درک معنای آن] همچون حیوانی است که کسی او را [برای نجات از خطر] صدا زند و او [معنای آن آواز را نفهمد] جز صدایی نشنود. اینان [کافران] کران و لالان و نابینایان هستند و [از این رو] هیچ نمی فهمند.

    

مانع بزرگ در دعوت پیامبران: «تقلید کورکورانه»

یکی از موانع مهّم و مستمر بر سر راه دعوت انبیا تقلید از نیاکان بوده است. پیامبران وقتی امّتهایشان را به توحید، یکتاپرستی و پذیرفتن آیین الهی فرا می خواندند، آنان در پاسخ می گفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا» (۱۷) ما تنها از آیینی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم.

در حقیقت دلیل ردّ دعوت انبیا را در بت پرستی پدران و نیاکان و پیروی کورکورانه از شیوه پیشینیان خود عنوان می کردند و هنگامی که پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه وآله) مردم را به دین «اسلام» و پرستش خدای یکتا دعوت می کردند، واکنش آنان اظهار شگفتی از «سنّت شکنی» حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) بوده و توجیه شان در ردّ دعوت آن حضرت، پیروی از آیین بت پرستی پدران و نیاکان خود و تصمیمشان ادامه راه آنان و تداوم پرستش خدایانی بوده که با دست خود می ساختند؛ آن هم خدایانی که اگر از خرما ساخته می شد، گاه به هنگام گرسنگی آن را می خوردند. خداوند در این باره از زبان کافران می فرماید: «اَجَعَلَ الاْلِهَةَ اِلهاً واحِداً اِنَّ هَذا لَشَیْءٌ عُجابٌ» آیا او (محمّد) به جای این همه خدایان] ما [خدای یکتا قرار داده!؟ این براستی چیز شگفتی است! (۱۸)

در بعضی از تواریخ آمده است که: حضرت ابوطالب بیمار شده بود، در آن هنگام برادرزاده اش محمّد (صلی الله علیه وآله) بیرون از خانه مشغول تبلیغ و عرضه آیین مقدّس اسلام بود. سران قریش که منتظر فرصتی بودند تا درباره محمّد (صلی الله علیه وآله) با سرپرست و پشتیبانش، ابوطالب گفتگو کنند، به بهانه عیادت به خانه وی رفتند و گفتند: ای ابوطالب تو بزرگ قبیله ای! کسی را دنبال محمّد بفرست تا به این جا بیاید و در مورد مطالبی که این روزها به مردم می گوید صحبت کنیم و با هم معامله و مصالحه کنیم تا نه او متعرّض خدایان ما شود و نه ما مزاحم او شویم. در نتیجه اختلاف و تفرقه در بین مردم تشدید نشود.

حضرت محمّد (صلی الله علیه وآله) به نزد عمو آمد. ابوطالب خطاب به ایشان عرض کرد: اینان، بزرگان قریش هستند و برای بیان چنین موضوعی و به قصد دستیابی به سازش به این جا آمده اند. شما چه می فرمایید؟ حضرت در جواب عمو و خطاب به سران قریش سخنی پربار و زیبا فرمودند؛ سخنی که سران قریش قطعاً عمق و عظمت آن را درک نکردند.

پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: «کَلِمَة واحِدَة یُعْطُونیها یَمْلِکُونَ بِهِ الْعَرَبُ وَ یُدینُ لَهُمْ بِهِ الْعَجَمُ» اگر تنها در یک کلمه با من موافقت کنند هم مالک عرب می شوند و هم عجم تابع آنها خواهد شد.

یعنی بر تمام جهان فرمان خواهند داد و همه جهانیان مطیع و تابع آنان می شوند.

ابوجهل با تعجّب گفت: «نَعَمْ وَ اَبیکَ عَشَرَ کَلِمات» یک جمله که سهل است ما ده جمله می گوییم. حضرت فرمود: شما همین یک جمله را بگویید کافی است: «تَقُولُونَ لا اِله اِلاّ اللّهُ وَ تَخْلَعُونَ الاَنْدادَ مِنْ دُونِهِ» بگویید خدایی جز خدای یکتا نیست و عبادت بتها را از گردن خود بردارید.

یعنی زیر پرچم توحید و یکتاپرستی جمع شوید تا عزّت و عظمت پیدا کنید.

سران قریش با نگاهی ناباورانه و پرتعجّب گفتند: «اَجَعَلَ الالِهَة اِلهاً واحِداً اِنَّ هذا لَشَیء عُجابٌ.» (۱۹)

   

شرح و تفسیر آیه شریفه ۱۷۱ سوره بقره

در این مثل قرآنی کافران به حیوانات تشبیه شده اند و برای توجیه و تشریح این تشبیه بر تقلید کامل کفّار از نیاکان و پیروی کورکورانه قریش از آیین پدران خویش تأکید شده است.

خداوند متعال در آیه ۱۷۰ سوره بقره می فرماید: «وَ اِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفَیْنا عَلَیْهِ آبائَنا اَوَلَوْ کانَ آباءُهُمْ لایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ» و هنگامی که به آنان (کافران) گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده است (از اسلام و قرآن) پیروی کنید» می گویند: «نه، ما تنها از آیینی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم» حتّی اگر پدرانشان بی خرد و گمراه بوده اند [آیا باز هم می بایست از آنان پیروی می کردند]!؟

یعنی ای بی خردان! آگاهانه از آن جاهلان گمراه پیروی می کنید. سپس مَثَل مورد نظر را بیان می فرماید: ای پیامبر! مَثَل تو در خواندن آیات قرآن برای این جمعیّت بت پرست مشرک که از پدران و نیاکان خود کورکورانه تقلید می کنند، مثل چوپانی است که حیواناتش را صدا می زند و آنها را به رفتن یا بازگشتن فرامی خواند؛ امّا حیوانات چیزی از سخنان چوپان را نمی فهمند و فقط آهنگ صدای صاحبش را می شنوند و متأثّر می شوند؛ یعنی اگر صدای قوی و پرطنین باشد، حرکت می کنند و اگر آرام باشد از حرکت بازمی ایستند. کفّار و مشرکان نیز چنین هستند. به این معنا که از سخنان پر مغز و بیانات شیوایت چیزی جز آهنگ صدایت را درک نمی کنند! اینان معنا و مفهوم آیات الهی را نمی فهمند و از گذشتگان خود تقلید می کنند.

  

پیام های آیه

اوّل ـ این آیه پاسخی شایسته بر این پرسش است: قرآن مجید که وحی الهی است، باید نافذ باشد و قلبها را تسخیر کند و همه را به تسلیم و خضوع در برابر خود وادارد، پس چرا در بعضی از کافران و مشرکان اثر و نفوذی نداشت و دلهای خفته آنان را بیدار نساخت؟ زیرا برای تأثیر هر چیزی وجود دو عامل لازم است: ۱ـ فاعلیّت فاعل. ۲ـ قابلیّت قابل. شکّی نیست که فاعل، قرآن مجید، فاعلیّت دارد و دارای تأثیر و نفوذ است؛ ولی قابل، کافران، قابلیّت ندارد؛ یعنی مشرکان پذیرای موعظه و پند و نصیحت و اندرز نیستند. باران که در لطافت طبعش خلاف نیست، اگر بر سنگ خارا ببارد هیچ حاصلی به بار نمی آید؛ زیرا سنگ خارا قابلیّت رشد و نموّ دانه را ندارد.

کلام خدا به لطافت قطره های باران است و دل مشرکان به سختی سنگ خارا و بی اثر از زندگی بخشی باران و یا دمیدن در توده ای زغال، باعث هیچ اثری و تغییری در آن نمی شود. امّا همین که پاره ای آتش در میان توده افتد، کمترین دمی، آن توده سرد و سیاه زغال را به انبوهی از آتش گداخته و پرنور تبدیل می کند. با وجود فاعلیّت فاعل در ابتدا قابل، قابلیّت نداشت؛ ولی به محض این که قابلیّت یافت، دگرگون گردید. بنابراین با وجود نفوذ و تأثیر آیات قرآنی، بعضی از مشرکان شایستگی تأثیرپذیری نداشتند و بدین خاطر قرآن در دل و جانشان راه نیافت و مشرک ماندند.

   

دوّم ـ بهره وری انسانها از قرآن و معارف الهی آن، به میزان شایستگی و توان آنان است. قرآن بوستانی است که هر کس می تواند تنها به قدر ذوق و توانش از گلهای آن بهره مند شود و یا چشمه ای جوشان و زلال است که تشنگان را سیراب می کند و آب زندگی ساز خود را به همه می بخشد. تنها با این تفاوت که قابلیّت بهره مندی هر یک چه میزان باشد و هر کس چه ظرفی با خود همراه داشته باشد. این کافران و بت پرستان نه ظرفی با خود دارند و نه امکانی برای نوشیدن جرعه ای از این منبع فیض و رحمت الهی! زیرا که تقلید کورکورانه آنان از کیش پرستش بتان پدرانشان، مانع آنان از چشیدن قطره ای از آن زلال معرفت الهی شده است. و به بیان دیگر این پیروی از آیین نیاکان، همچون پرده ای ضخیم بر روی گوش و زبان و چشمانشان کشیده شده است و آنان به تعبیر قرآن مجید «کر و لال و نابینا» شدند؛ یعنی ابزار شناخت را از دست دادند. در نتیجه هیچ نمی فهمند.

آیه شریفه مورد بحث را به گونه دیگری نیز تفسیر کرده اند: ای مشرکان! شما در برابر بت های خود زانو می زنید و با آنها به راز و نیاز مشغول می شوید و آنها را عبادت می کنید، در حالی که این بتان بی جان، همچون حیواناتی هستند که سخنان شما را نمی شنوند و اعمالتان را نمی بینند و به وقت نیاز سخنی را بر زبان نمی آورند؛ زیرا اینها کر و کور و لال هستند و چیزی نمی فهمند؛ یعنی ای انسان! تو خود آگاهانه شخصیّت خود را از بین می بری. چرا در برابر این بتهایی که خود ساخته ای و به هنگام حاجت آنها را می خوری زانو می زنی و آن را می پرستی؟

از آن جا که ضمیر «هُم» در «فَهُم» و ضمیر «لایعقلون» به افراد عاقل اشاره می کند، به نظر می رسد که تفسیر اوّل منطقی تر و بهتر باشد. در هر حال، اصلی ترین پیام آیه، ردّ تقلید کورکورانه از دیگران، پدران و پیشینیان است.

   

تقلید در قرآن

در قرآن مجید آیات متعدّدی درباره تقلید آمده است. بعضی از آنها تقلید را مذمّت نموده، آن را یک ضدّ ارزش می داند که نمونه آن آیه ۱۷۰ سوره بقره است. (۲۰)

و بعضی دیگر از آیات قرآن نه تنها تقلید را مذمّت نکرده، بلکه مردم را بدان تشویق کرده است؛ مانند آیه شریفه که می فرماید: «فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» آنچه را که نمی دانید از کسانی که می دانند] و در آن امر آگاهی و تخصّص دارند [بپرسید] و از آنها تقلید کنید. (۲۱)

با توجّه به این دو گروه از آیات قرآن که ظاهراً در مفاهیم، متضادّ یکدیگرند، وظیفه «مسلمان مؤمن» چیست؟ آیا تقلید امری پسندیده و رواست یا ممنوع و حرام؟ و آیا مؤمن می تواند از آگاهان دین تقلید کند؟

   

اقسام تقلید

برای روشن شدن موضوع و تشریح این تضاد بهتر است انواع و اقسام «تقلید» را مورد بررسی قرار دهیم.

۱ـ تقلید جاهل از جاهل: یعنی نادانی از نادان دیگری تقلید کند و به قول معروف «کوری عصاکش کور دگر شود» مانند مشرکان و کافران زمان انبیا که خود نادان بودند و از پدران نادان خود تقلید می کردند. این نوع تقلید طبق موازین اسلام و عقل نادرست و ممنوع است.

  

۲ـ تقلید عالم از عالم: عالم کسی است که خود صاحب نظر است. اگر صاحب نظری از عالم دیگری تقلید کند، صحیح نیست؛ چون اگر او عالم و دارای نظر و رأی هست، باید فکرش را به کار بندد و از رأی و نظر خود استفاده کند و بنابراین، مجاز نیست از صاحب نظر دیگری تقلید کند. بدین دلیل است که در فقه گفته می شود: «بر مجتهد تقلید حرام است».

   

۳ـ تقلید عالم از جاهل: یعنی عالم و صاحب نظری، رأی و فکر خود را رها کند و به حرف جاهل و نادان عمل کند، متأسّفانه، این نوع تقلید ـ که بدترین نوع تقلید است - در دنیای امروز فراوان دیده می شود، نمونه بارز آن «دموکراسی غربی» است که در آن صاحب نظران در پی آرای مردم هستند و اگر نظریّات توده مردم بر خلاف رأی و نظر تخصّصی خودشان هم باشد از آن تبعیّت می کنند.

   

۴ـ تقلید جاهل از عالم: یعنی کسی که درباره موضوعی آگاهی ندارد، باید از متخصّص آن فن پرسش و تبعیّت کند؛ مثلا بیمار باید به پزشک مراجعه کند؛ کسی که می خواهد ساختمان بسازد، باید به مهندس ساختمان مراجعه کند و از تخصّص و تجربه او استفاده کند؛ کشاورزی که می خواهد چاه آب حفر کند به مهندس زمین شناسی مراجعه می کند و... و مردم باید در مسایل شرعی و احکام فقهی به مراجع عظام تقلید مراجعه کنند. خلاصه این که تقلید جاهل از عالم به معنای رجوع به متخصّص و کارشناس و خبره است و این مطلب در همه شئون زندگی جریان دارد و امری معقول است.

   

بنابراین، سه نوع اوّل تقلید ممنوع است و آیاتی که تقلید را مذمّت می کند ناظر بر این سه نوع تقلید است. و قسم چهارم تقلید جایز، بلکه ممدوح است و آیات گروه دوّم، این نوع تقلید را تشویق می کند؛ (۲۲) ولی باید توجّه داشت که تنها اهل تخصّص و خبره هر کاری حقّ اظهار نظر درباره مسایل را دارند؛ نه کسانی که بهره ایاز آن علم ندارند. متأسّفانه، در این ایّام ملاحظه می کنیم که افرادی که هیچ تخصّصی در مسایل شرعی ندارند در هر موضوعی اظهار نظر می کنند. در مورد حجاب، قصاص، عاقله، ارث، قضاوت زنان، اجتهاد بانوان، دیات و... در حالی که اطّلاعی از این امور ندارند. آیا این افراد هنگامی که ناراحتی جسمی پیدا می کنند، برای خود دارو هم تجویز می کنند؟ و یا به هنگام ابتلا به یک مرض حادّ و خطرناک خود چاقوی جرّاحی به دست می گیرند و به عمل جرّاحی مشغول می شوند؟ قطعاً خیر. پس این افراد چگونه به خود جرأت می دهند که در مسایل شرعی بدون اطّلاع لازم اظهار نظر کنند.

   

پی نوشت ها:

۱۷- سوره لقمان: آیه ۲۱. این مطلب در آیات دیگری از قرآن مجید نیز آمده است، از جمله: آیه ۱۰۴، سوره مائده؛ آیه ۲۸ سوره اعراف؛ سوره یونس: آیه ۷۸؛ سوره انبیاء: آیه ۵۳؛ سوره شعراء: آیه ۷۴؛ سوره زخرف: آیات ۲۲ و ۲۳.

۱۸- سوره ص : آیه ۵.

۱۹- فروغ ابدیّت، جلد ۱، صفحه ۲۲۲ به بعد و تفسیر نمونه، جلد ۱۹، صفحه ۲۱۳.

۲۰- و نیز مانند آیات ۱۳۶ و ۱۳۸ سوره شعرا، ۱۰۴ سوره مائده، ۲۸ سوره اعراف، ۲۱ سوره لقمان و ۲۳ سوره زخرف.

۲۱- سوره انبیاء، آیه ۷.

۲۲- برای اطّلاع بیشتر از این مبحث می توانید به پیام قرآن، جلد ۱، صفحه ۳۴۲ به بعد مراجعه کنید.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • هادی DE ۰۲:۵۶ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۸
    0 0
    علم تقلیدی بود بهر فروخت/ چون بیابد مشتری خوش برفروخت/مشتری علم تحقیقی رب ست/ دایماً بازار او پر رونق ست